صفحات

۱۳۸۹ اسفند ۲۱, شنبه

بازداشت چندین شهروند متهم به تروج بهائیت در استان‌های تهران و کرمان


بازداشت چندین شهروند متهم به تروج بهائیت در استان‌های تهران و کرمان

۱۳۸۹/۱۲/۲۱
یک مقام قضایی در استان کرمان از بازداشت شماری از شهروندان بهایی در شهرهای تهران، بم و کرمان پس از نزدیک به ۹ ماه فعالیت مأموران اطلاعاتی و امنیتی خبر داد.

بر اساس گفته‌های محمدرضا سنجری، دادستان عمومی و انقلاب شهرستان بم، شماری از شهروندان بهایی که «در پوشش فعالیت‌های فرهنگی و آموزشی، در تعدادی از مهد کودک‌های تهران، بم و کرمان به ترویج و گسترش برنامه‌های خود می‌پرداختند» بازداشت شده‌اند.

این مقام قضایی به تعداد بازداشت‌شدگان اشاره نکرده و تنها به این نکته بسنده کرده است که این افراد پس از نزدیک به ۹ ماه «کار اطلاعاتی» بازداشت شده‌اند.

در قانون اساسی جمهوری اسلامی، بهائیت به عنوان یک گروه دینی به رسمیت شناخته نشده و پیروان این آیین، علاوه بر محدودیت‌هایی که در مورد فعالیت‌های مذهبی آنان وجود دارد، از برخی حقوق اجتماعی از جمله حق تحصیل محروم هستند.

دادستان بم همچنین پیروان بهائیت را متهم کرده است که از فضای پس از زلزله سال ۸۲ در بم که به گفته وی «نیازمند انجام اقدامات فرهنگی، اجتماعی و آموزشی» بود، «سوءاستفاده» کرده‌اند و از مسئولان خواسته است تا با نظارت و حساسیت بیشتری این امور را هدایت و راهبری کنند.

«القای دیدگاه‌ها در قالب داستان‌های کودکانه»

داستان بم همچنین در توضیح اقدامات بازداشت شدگان گفته است که این گروه با نفوذ در یکی از نشریات محلی استان کرمان، به «القای مطالب و دیدگاه‌های فرقه بهائیت در قالب داستان و قصه‌های کودکانه» پرداخته‌اند.

به گفته این مقام قضایی «بررسی‌های انجام شده، حاکی از وجود شبکه‌ای گسترده و اقدامات پیچیده است که این افراد با دستور از مرکز، برنامه‌های گوناگون خود را در قالب آن پیگیری و پیاده می‌کردند.»

اظهارات این مسئول قضایی دو روز پس از آن منتشر می‌شود که روزنامه جوان، از رسانه‌های نزدیک به نهادهای امنیتی، از شناسایی یکی از هسته‌های تبلیغی بهائیت در استان کرمان و بازداشت رهبر این گروه با نام مخفف «س. ب» خبر داده بود.

روزنامه جوان در توضیح این خبر افزوده بود که این هسته تبلیغی در پوشش کمک به حقوق کودکان، «طرح آموزشی موسوم به روحی» را با هدف «ایجاد انحرافات عقیدتی برای کودکان» در دستور کار خود قرار داده بود.

این روزنامه همچنین «سرویس‌های [اطلاعاتی] خارجی» را متهم کرده بود که برای «ارتباط‌گیری با ایادی خود» از پوشش‌هایی همچون ارگان‌های سازمان ملل مانند یونیسف استفاده می‌کنند.

پنجشنبه گذشته نیز کمیته دانشجویی دفاع از دانشجویان سیاسی از قول جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی، از بازداشت سه شهروند بهایی «فعال در حوزه کودکان و امور فرهنگی و آموزشی» در شهر کرمان خبر داده بود.

بر اساس این گزارش سه شهروند بهایی با نام‌های سامان استوار، سحر بیرام‌آبادی و نهالیه شهیدی در ۱۰ روز گذشته در شهر کرمان بازداشت شده‌اند.

این گزارش می‌افزاید که سامان استوار روز چهارشنبه ۱۱ اسفند ماه، خارج از محل سکونتش دستگیر و پس از انتقال به منزل و تفتیش آن توسط نیروهای امنیتی، به مکان نامعلومی منتقل شده است.

چند روز پس از این بازداشت نیز سحر بیرام‌آبادی که در یکی از انجمن‌های خیریه کمک به کودکان آسیب‌دیده در بم فعالیت داشته، دستگیر و به شهرستان بم منتقل می‌شود.

هفته گذشته نیز نهاله شهیدی، دیگر شهروند بهایی ساکن کرمان که به تدریس و فعالیت‌های آموزشی در یکی از روستاهای اطراف بم اشتغال داشته، دستگیر می‌شود و در این گزارش احتمال داده شده که وی نیز به شهرستان بم منتقل شده باشد.

گرچه هنوز مقام‌های قضایی در مورد این سه دستگیری اطلاع‌رسانی مستقل نکرده‌اند و منابع نزدیک به نهادهای مدافع حقوق بهائیان واکنشی به این دستگیری‌ها نداشته‌اند اما به نظر می‌رسد که هر سه مورد بازداشت در ۱۰ روز گذشته در کرمان، مرتبط با دستگیری‌های مورد اشاره دادستان بم باشد.

ادامه مطلب

من و جمال الدین




امروز همسر جمال الدین خانجانی درگذشت و این نوشته درد دلی است میان من و او که چون پدری برایم بود. 
چشم بندت را بردار ، درِ کشوییِ ونِ حاملِ ما مفسدین باز می شود ، و من اولین نفر را خارج از دایره بسته آشنایی‌هایم می بینم ، لبخند می زند و آنچنان به گرمی نگاهم می کند که انگار پسرش را بعد از مدت ها دیده است ، دلگرم می شوم و می روم کنارش می نشینم ، حالا هر هفته اگر اقبالم بلند باشد با هر دو پدرم ملاقات می کنم. صحبت های آرامت ، دلگرمی های یواشکیت ، گرمی دستت روی شانه ام ، شاید در کمال بی شرمی من خوش اقبال بودم که تو را آنجا داشتم.
چه می کنی پدر حالا ، چند بار دوره می کنی حیاط هواخوری را ، چند بار پنهانی اشک می ریزی ، چقدر دلت می خواست برای آخرین بار به آغوش می کشیدی همسرت را ، تو که خود را برای مرگ آماده کرده بودی ، برای مرگ نازنینت ، عشقت ، همسرت نیز مهیا بودی؟
چند وقت بود دستش را نگرفته بودی ، چند وقت بود دستت را می چسباندی به شیشه کابینت و او از آنسو ، چندوقت بود ضخامت یک شیشه سرانگشتانتان را از ملاقات با هم محروم ساخته بود ، پدر ، پدر ، پدر ایکاش می توانستم شانه هایم را برای هق هقت می‌فرستادم.
حالا آنروز همیشه شاد ملاقات چه حسی دارد؟ این هفته که صدایت بزنند برای دیدار عزیزانت با چه قامتی می روی؟پدر تاریخش را بگو ، بگو چه مدت است که خاوران سرخ و سیاه است ، بگو چگونه می توانی آرامگاهش را بی نشانه بیابی ، پدر به سخن بیا حرفی بزن ، نگذار این اندوه فروخفته بشکند مرا ، پدر فریادت را برسرشان بکوب ، آخر نمی شود که همیشه آرام بود ، همیشه برای همه پدری کرد ، نمی شود که آنها تو را نجس بخوانند و تو آنها را پسرم .
پدر حبست که مارا کشت ، با غم عزیزت چه کنیم؟ پدر اگر نیشخندی دیدی ، دیگر آنطور از سر دلسوزی نگاه نکن ، مشتت را گره کن ، آخر نمی شود که دلت برای همه توهین ها و تشرها و بی‌حرمتی ها جا داشته باشد ، پدر همسرت مرد و تو عشق را برای قاتلانش نیز می خواهی...

پدر می خواهم خاموش شوم ، انگار هر چه بر سفیدی این کاغذ بیشتر اثر می گذارم از سیاهی روزگارمان دردی دوا نمی کند ، انگار قلم دیر زمانیست جز بر پاشنه اندوه نمی چرخد ، انگار انگشتانم توان انتقال این همه اندوه را از پشت این فاصله های لعنتی ندارد ،انگار آب چشمانم خشک شده است از بس که مدام شدم درین غم ، انگار که دیگر حرف های قشنگ زدن دل هیچکس را آرام نمی کند ، پدر تو ذره ذره آب می شوی من ذره ذره جوهرم تمام می شود ، پدر بزرگی کن آنچنان که تاحال بوده ای ، پدر عوض ما هم بزرگی کن.
تو پشت میله هایی و من پشت مرزها ، چه کسی برای خاوران هدیه‌ی با ارزش دیگری می برد؟ باز از دل شهر چند سیاهپوش دیگر آوار می شوند در مراسم مشکوکش؟ باز فغان های کدام جماعت خشمگین پایه های خاوران را می لرزاند؟ باز در این میانه اندوه و هراس چند نفر برای ادای توضیحات احضار می شوند؟اینبار بعد از چند دقیقه اخطار می رسد که دیگر بس است؟عزاداری برای عزیزتان دیگر بس است؟باز آیا خشم فرخفته کسی هوار می شود بر مردان صاحب محاسن و صاحب قدرت؟
پدر بهار امسال هم با عزا آمد و من تاب این همه عذاب را ندارم ، کاش می شد کسی برایت بگوید که من از پشت این همه دوری هنوز دوستت دارم ، کاش بدانی که تنها نیستی ، کاش دیگر کسی عزیزش را از پشت دیوارها به خاک نسپارد. 


برای اطلاعات بیشتر در مورد جمال الدین خانجانی:



"کاش دیگر کسی‌ عزیزش را از پشت دیوارها به خاک نسپارد"
ادامه مطلب

نامه ی سرگشاده همسر خانم طره تقی زاده به رئیس قوه قضائیه ( نامه سوم)




نامه های سرگشاده همسر خانم مهندس طره تقی زاده (محکوم به 22 ماه حبس تعزیری)

torre_taghizadeh.
نامه سوم :
 "براندازی و تبلیغ علیه نظام"
رئیس محترم قوه قضائیه ، جناب آقای صادق لاریجانی
 احتراماٌ معروض می دارد که یکی ازبارزترین اتهامات همسر بنده "تبلیغ علیه نظام " می باشد. اتهامی که طیف کثیری از متهمین را در طی سال های اخیر در بر می گیرد. فعالان سیاسی، اقلیت های قومی و دینی به واسطه فعالیت های خود به " تبلیغ علیه نظام " متهم می شوند. همانگونه که این اتهام ، مخاطبین متنوعی دارد، تعابیر گوناگونی نیز از آن شده است. چنانچه گاهی به عنوان ابزاری به جهت " براندازی نظام " تعبیر می شود. در این نامه به برداشت اخیر از اتهام فوق خواهیم پرداخت، بدین معنا که با ذکر تعالیم و عملکرد بهائیان که همسر عزیزم یک نمونه از آن محسوب می شود این مسئله ثابت خواهد شد که اقدام علیه امنیت ملی و نظام جمهوری اسلامی و هر نظام دیگری بر خلاف باورهای وجدانی، عقیدتی و دینی بهاییان ایران و جهان بوده و سابقه درخشان بهاییان در مسیر آبادانی و شکوفایی ایران شاهدی گویا از این حقیقت است. که انشاءالله در فرصتی دیگر از خدماتِ تاریخی و اجتماعی بهائیان که در طولِ نزدیک به یک قرن بدان مشغول و موفق بوده اند مستدلاً مطالبی عرض خواهد شد. حال در این قسمت با فرض به اینکه آنجناب ویا دیگر مسئولین محترم ، با احکام و تعالیم بهایی در این مورد آشناییِ کامل ندارید، لازم می دانم به شمّه ای از نظریات پیشوایان این آیین ، اشاره ای صریح نمایم.
یکی از پیشوایان بهایی خطاب به همه بهاییان می فرمایند:
"در هر مملکت که هستید بحکومت در نهایت اطاعت باشید."
 (امر و خلق، جلد 3، 273 )
" امر قطعی الهی اینست که باید اطاعت حکومت نمود ، این هیچ تأویل بر نمی دارد و تفسیر نمی خواهد. "  (مجموعه دفاعیات ، ص 111)
" اگر نفسی به حکومت خلافی نماید ، خویش را عندالحق مؤاخذ و مسؤل و مستحق عِقاب داند و مردود و خطاکار شمارد."  (همان مأخذ )
بنابر همین آموزه هاست که بهاییان نه تنها در اندیشۀ "تبلیغ عیله نظام" و به فکر " براندازی حکومت" نیستند، بلکه آن زمان که مورد ظلم و اذّیتِ اهلِ جفا قرار می گیرند،حرکتی جز در مسیر وفا و اجرای فرامینِ یاد شده ننموده و هرگز اقدامی خشونت آمیز انجام نداده و نحواهند داد. درست بر اساس همین بنیانهای عمیق اعتقادی است که بهاییان سالیان سال است که حکایت رفتارهای زننده و غیر قانونیِ اکثر مامورینِ اطلاعات و بازجویانی که در هنگام ورود به منازل بهاییان، تفتیش خانه هایشان و نیز در حین بازجویی در بازداشتگاه ها بر بهاییانِ مظلوم و بیگناه اِعمال نموده و می نمایند، نزد مسئولین حکومت شکایت می برند و درخواست دادخواهی و حقوق شهروندی خویشکه مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است را خواستارند . اما از آنجا که هیچ گونه نظارتِ قانونی بر اَعمال و رفتار این گروه خودسر به عمل نیامده و به شکایات بهاییان نیز در دوایر قضایی تا کنون توجهی نشده است، لهذا بر جرات و جسارت آنان افزوده شده و بی آنکه ترس و واهمه ای از عواقبِ رفتارهای غیرقانونی و غیر اسلامیِ خویش داشته باشند، در این میدان، تُرک تازی می کنند! که البته یکی از دلایل ایجادِ چنین اوضاعی در این استان و دیگر استانها، همانا همگامی و همراهیِ بعضی از مسئولین محترم در دوایر قضایی با اشخاص مذکور می باشد. با این حال بهاییان ایران از این همه جفا ، اندیشه نکنند. عملی بر خلاف منافع ایران عزیز و مردمِ این سرزمینِ کهن در سر نپرورند. زیرا ناطر به این بیان انذار آمیز از جانب یکی از پیشوایان خویشند که می مفرمایند :
" هر ذلتی را تحمل توان نمود مگر، خیانت بوطن و هر گناهی قابل عفو و مغفرت است، مگر هتکِ ناموسِ دولت و مضرّتِ ملّت."
( امر و خلق، جلد سوم، ص 286)
اگر بهاییان در فکر تبلیغ علیه نظام و نیز دراندیشۀ مضرّتِ ملت و دولت باشند، پیش از هر چیز به اعتقادات دینی خویش خیانت نموده اند، و در براندازی اعتقادات خویش قیام کرده اند. پس واضح و مسلم است که هر که قصد بهایی بودن می کند، نمی تواند جز درمسیر خیر عموم و صلاح ملت و کشورش، قدمی بردارد. زیرا بهاییان بر اساس اعتقادات خود تصویری پرشکوه و با عظمت از ایران عزیزشان دارند. حضرت عبدالبهاءوظیفۀ بهاییان را در قبال وطنشان ایران را اینگونه توصیف می فرمایند:
" احبای الهی را همواره دلالت و وصیت نمائید که جمیع ، شب و روز به آنچه سببِ عزّت ِ ابدیّه ایران است، پردازند و در تحسینِ اخلاق و آداب و بذلِ همّت و مقاصدِ ارجمند و الفت و محبت و ترقی و اتسّاعِ صناعت و زراعت و تجارت، سعیِ بلیغ و جهدِ عظیم مبذول دارند."
 (امر و خلق ، جلد سوم، ص 291)
و سرانجام بهاییان را به این بیان مهیمن مخاطب نموده و می فرمایند:
" اگر نفسی موفق بر آن گردد که خدمتی نمایان به عالم انسانی علی الخصوص ایران نماید سَرورِ سَروان است و عزیزترینِ بزرگان." 
 (امر و خلق ، جلد سوم، ص 289)
 لهذا مجددا از آنجناب - که به عنوان عالی ترین مرجع قضایی در ایران " بر مسند قضاوت نشسته و بر کرسی عدلِ علی (ع) تکیه زده اید" ، تقاضا دارم که بیش از این دار مقابل ظلمهای وارده بر بهاییان، سکوت ننموده و آنچه را که از جانب علی (ع) بدان مامورید عمل نمایید.که در این زمینه در نامه های قبلی به اَهَمِّ فرامین و توصیه های آن حضرت اشاراتی صریح و محکم گردیده است. البته ما می دانیم که مسئولین محترم ، در طول حیات خویش با اینگونه بیانات عالیۀ مندرج در متون اسلامی ، آگاهی و آشناییِ کاملداشته و دارند، ولکن حقیقت آن است که عدالت، زمانی آشکار می شود که مسولینعزیز بخواهند فرامین آن حضرت را که در قبال غیر مسلمین اظهار فرموده اند به موقع ِ اجرا گزارند وگر نه آگاهیِ بدون عمل ، هرگز چشم عالَم را به مشاهده، جمالِ عدل روشن ننماید و گوش جهان به شنیدن نغمات جان پرور انصاف متلذّذ نگردد. لذا امیدوارم آنجناب و بالاخّص قضات و مسئولینی که به نوعی با پرونده های بهاییان ِ متّهم سرو کار دارند، به موارد یاد شده در این نامه ها توجه خاص مبذول داشته و چنانچه در آن حقیقتی مشاهده نمایند، در صددِ احقاقِ حقِ مظلومان از هر دین ، عقیده و مذهبی بر آیند تا از اِعمالِ ظلم و بی عدالتی بر بعضی از هموطنان بی گناه از جمله بهائیان که صرفا به خاطر تعصّبات دینی و عقیدتی و یا به خاطر اَغراض و منافع شخصیِ برخی مسئولین، مورد اذیت و آزار قرار گرفته اند، ممانعت به عمل آید. به یاد آوریم این بیان اِنذار آمیز حضرت علی (ع) را که خطاب به مالک اشتر فرمودند.
 "ای مالک، اکنون که پای بر مسند فرمانداری گذاشته ای، خواه و ناخواه باید اَغراض شخصی و هدفهای خصوصی را ترک گویی ... پناه به خدا اگر اندکی در زندگی حکمرانی، نظر شخصی وخصوصی تو راه یابد. اینجاست که خداوند قهّار، دست توانای خود را به نامِ دفاع از حقوق جامعه بر فرق تو کوبد، آنچنان که دیگر نتوانی سَراز جَیبِ مَذِلّت و تیره بختی برافرازی. "
 (سخنان علی (ع)، ترجمه جواد فاضل. از نامه پنجاه وسه . چاپ بیستم)
آری، بهاییان از بَدوِ کودکی آموخته اند که خیر خواه ایران و ایرانیان باشند و مهربان و خدمتگزار به اهل عالم. هر فرد منصفی اِذعان می نماید که بهاییان ایران بالاخص در دوران انقلاب اسلامی در مقابل آنهمه محرومیت، ظلم و ستم جز صبر و تحمل اقدامی ننموده اند و جز طریق مدارا و مماشات راهی نپیمودند و اقداماتشان نیز صرفاً در حد دادخواهی و تظلّم ، محدود بوده و خواهد بود. حال از همۀ مسئولینی که به نوعی در آزار و اذیت بهاییان ، شریک بوده و هستند سوال می شود ، آیا نهایت بی انصافی و بی عدالتی نیست که این گروه رئوف، مهربان و خادمان عالم بشریت را به دلایلی واهی، متهم به براندازیِ نظام و یا تبلیغ علیه آن می نمایند؟! اگر آنچه ایشان در حقّ بهاییان انجام داده اند، عدالت است پس معنی ظلم و ستم چیست؟ اگر آنچه کرده اند عدل نامیده می شود، پس انصاف را چه معنا و مفهومی است؟
شاید سِرّ این بیان حضرت بهاء الله - بنیانگذار آیین بهایی - دراین زمان بیش از پیش آشکار می شود که می فرمایند:
" اَحَبُّ الاَشیاءِ عِندیَ الانصاف " یعنی دوست داشتنی ترین چیزها نزد من انصاف است.
و شاید چندان دیر نباشد آنانکه در حقّ آن بنیانگذار وحدت عالم انسانی ، بی انصافی نموده اند، مبتلای حسرت و پشیمانیِ ابدی شوند!
ذکر بیان فوق، کلماتی موزون و در عین حال حزن انگیزی را بر قلب القاء نمود، که با ذکر آن، این قسمت را به پایان می برم. انشاء الله در نامه های بعدی این بحثِ ناتمام را به اتمام خواهم رساند، تا شاید حقیقت ، آنچنان که هست ، پرده از جمال خویش بردارد و جلوه ای نو بر چهرۀ گیتی نماید. زیرا به فرموده حضرت علی (ع) :
" پیکر حق همیشه در پیراهن باطل پوشیده و پنهان است. راد مردی باید که دستِ تحقیق و تتبّع دراز نماید و آن پیکر پاک را از جامۀ نارسا و آلوده ی فریب، عریان سازد"
( سخنان علی (ع) ، ترجمۀ جواد فاضل، ص 272، چاپ بیستم)
آه ، انصاف کجاست ؟
آه! انصاف کجاست؟
که زبان بگشاید
گوید ای آدم ها،
یکدم اندیشه کنید.
تا کجا ظلم و ستم،
تا به کی بُغض و عِناد؟
سَرِ انصاف، همه خسته به تیغ
پیکرِ عدل به شمشیرِ ستم، خونین است.
ناله هایش همه جا در گوش است.
دستهامان همگی بسته به بند
و زبان ها خاموش.
همه ی خلق ز بیداد زمان، غمگین اند.
آه، ای آدم ها !
ای کسانی که کمربسته به شمشیر ستم
ما از اول چو برادر بودیم
یا پدر، مادر و خواهر بودیم
همه پروردۀ یک دادگریم
میوه هاییم که از یک شجریم
که خدا گفت در آن سِفرِ کریم
آدمی، محترم است
هر کسی ره به سوی عالمِ بالا دارد
و در آن محضر پر لطف و صفا
همگان یکسانند
همه را حقّی هست
آدمی ارج و کرامت دارد
وَ تو این حکمِ خدا بِنهادی
و کمر بسته به حکم بشری!
مهلتی نیست دگر
توبه را پیشه همی باید کرد
در دل اندیشه دمی باید کرد
چون قسم خورد خدا
نگذرد از ستم و ظلم کسی.
آری ای آدم ها!
مهلتی دیگر نیست،
و خطر ، نزدیک است.

15/12/1389
ادامه دارد...

ادامه مطلب

نامه دوم مهندس سنایی در مورد وضعیت خانم طره تقی زاده


با ما مسلمانی کنید !


نامه دوم مهندس سنایی در مورد وضعیت خانم طره تقی زاده


با ما مسلمانی کنید !

نامه های سرگشاده حضور ریاست محترم قوه قضائیه
از طرف همسر مهندس طره تقی‌زاده (محکوم به 22 ماه حبس تعزیری)

نامه دوم

حافظ وظیفه تو دعا گفتنست و بس            دربند آن مباش که نشنید یا شنید
   با احترام قبل از هر چیز لازم می دانم که در دومین نامۀ شکوائیه ، فرازهائی از بیانات و خطابات حضرت علی (ع) را که معیار و میزانی برای قضاوت و نوعِ رفتارِ قضات و حاکمانِ مسلمان در ارتباط با غیرِ مسلمین (اعم از اهلِ کتاب ، کفّار و غیره ) می باشد ذکر نموده و عرض نمایم که تنها سخن و خواسته ما از شما و دیگر مسئولینِ محترم جمهوریِ اسلامی اینست که بگوییم " با ما مسلمانی کنید "، زیرا ما  فراتر از آنچه در قرآن کریم و بیانات ائمه اطهار در حق غیر مسلمین ِ غیر حربی آمده، نمی خواهیم. لهذا دعوت می شود دقایقی فارغ از دنیا و مافیها بیانات انسان دوستانه حضرت علی (ع) که قطعیاً نزد شما از هر مفسّری آگاه تر و از هر مبیّنی داناتر است توجه نموده، گوش جان بسپاریم.
 آن حضرت در نامه مشهور خویش خطاب به مالکِ اشتر (حاکم مصر)  می فرمایند :
 " (ای مالک ) " خداوند متعال، آفریدگارِ همگانست. این طبقاتِ مختلف را خود آفریده و زمامِ مقدّرات و حیاتشان را تنها به دستِ قدرتِ خویش گرفته است. پروردگار با یک نظر در همه می نگرد ... از همین است که ملّتِ مصر (اعم از مسلم و غیر مسلم) بر درگاهِ فرمانداری، مساوی و در برابرِ قرآن برابرند و هر یک به نوبۀ خود بر گردنِ تو که در رأسِ ملّت قرار داری، حقّی ویژه و ثابت دارند. "(1)
و نیز خطاب به یکی از خلفای راشدین فرمودند :
"کوچکترین آزاری که از دستِ عُمّالِ تو در زوایای کشور بر دیگران وارد آید، نخستین گناهِ آن را بر تو نویسند. "(2)
تا آنجا که آنحضرت وجودِ خویش را نیز مستثنی ندانسته و به صراحت می فرمایند : " مرا به روزِ قیامت از تمام کسانی که تحتِ حکومتِ من زندگی کردند، خواهند پرسید. "(3)
مطالعه و تفکر دربارۀ این بیاناتِ عالیه که کل ، حاکی از بیانِ کرامتِ انسانی و نگاهِ لطف و مرحمت به همۀ اقشارِ ملّت از هر دین و مذهبی می باشد این سوال را در ذهنِ آدمی مطرح می کند که با اینهمه توصیه های صریح و آشکار ، دیگر چه عواملی ممکن است موجب شود، که بهائیان ( آن گونه که در نامه اوّل به شمۀ ای از آن اشاره گردید ) این همه مورد آزار و اذیّت و توهین و تحقیر قرار گرفته و سرانجام روانۀ حبس و زندان شوند؟! که البته آندسته از مسلمینی که آزار بهاییان را وظیفه شرعی خویش می دانند، مهمترین دلیلشان اتهام ناروای جاسوسی به بهاییان  است که پر واضح است، حتی اگر یک دلیل منطقی و قانونی در دست داشتند، یاران عزیز ایران که مسئولیت سرپرستی جامعه بهاییان ایران را برعهده داشتند از این اتهام تبرئه نمی شدند. این سخن بگذار تا وقت دگر.

و اما هدف از نگارش نامه دوم : 

1.   پاسخ به سوالی که در پایان نامه اول مطرح شده بود:
  همانطور که مستحضرید صحبت ما در نامه اول به آنجا رسید که عرض شد وقتی ما بهائیان ایران به منظورِ دادخواهی ، نزدِ مسئولینِ مافوق رفته و طرح شکایت می نمائیم معمولاً با دو نوع واکنش و عکس‌العمل مواجه می‌شویم:

واکنش گروه اول:
بعضی از این دوستان که الحمدلله تعدادشان بسیار اندک است، وقتی متوجه می شوند که ما جزو اقلیتهای دینی آنهم منسوب به آئین بهائی می باشیم معمولاً اجازه ادامه صحبت به ما نداده و با عصبانیت می گویند : حالا کارتان به جائی رسیده که مسائل قانونی و شرعی را به ما – که چنین و چنانیم – گوشزد می کنید؟! و معمولاً چنان رفتار می کنند که گویی در مقام معصومیت بوده و در محضرشان اشتباه و خطا را راهی نیست و نیز گمان می کنند که همه ی سختگیریها و فشارهای وارده بر بهائیان از جانب زیر دستانشان ، مو به مو ، نشأت گرفته از فرامین خدا و آیاتِ مُنزله در قرآن کریم است.
لهذا از همین جا خدمت این گروه از مسئولین محترم چه در دوایر اطلاعاتی و چه در امور قضائی که برای خود نوعی قِداست و معصومیت تصور نموده و تمام تضییقات اِعمال شده بر بهائیان را صواب و موردِ رضای خدا و پیامبر (ص) می دانند عرض می کنم که حتی مرجعِ معصومِ مسلمین یعنی حضرت علی (ع) با آن همه فضائل و خصائلِ نیکو ، نیز چنین تصوری در رابطه با نفسِ خویش نداشته و به صراحت می فرمایند : " اگر اشتباهی در کارهایم باز جُستید، بی درنگ آن را به من باز گویید. من اگر از شنیدنِ نصیحت راجع به عدالت بیزار باشم، حتماً از عمل و ایفای آن بیزارتر خواهم بود ... هرگز فراموش مکنید که من و شما و همۀ کائنات، بندگانِ ضعیفِ خداوندیم، و تنها کسی که سزاوارِ ستایش و تقدیس است، پروردگار توانا و مهربان می باشد." (4)

واکنش گروه دوم:
بعضی از مسئولین محترم در قِبال تظلّم و دادخواهی بهائیان در ارتباط با فشارهای اِعمال شده ، آنگاه که متوجه رفتارِ غیرقانونی و غیر شرعیِ خویش می شوند ، اشتباهاتِ خود را به گردنِ دیگران انداخته و به صراحت می گویند:"ما مأمور هستیم و معذور." در این مورد باید عرض کنم که اطاعت از مافوق با همۀ محاسن و خوبیهائی که دارد ولی حائزِ یک شرط مهم و عمده می باشد که قبل از این که به ذکر آن از کتب و آثار اسلامی اقدام نمایم  لازم می دانم که 32 سال به عقب برگشته و فرمانی را که از جانب امام خمینی خطاب به قضات محاکم اسلامی که در آن زمان ، مشغول محاکمۀ سران شاه و بزرگانِ نظامِ شاهنشاهی بودند صادر گردید به این دوستان یاد آوری نمایم.
قضیه از این قرار بود که روزی ( در همان ماههای اول انقلاب ) از طریقِ تلویزیون اعلام نمودند که سران شاه را در فلان روز محاکمه خواهند نمود. ما نیز در آن روز همچون دیگر هموطنان عزیزمان ، مشغول مشاهدۀ محاکمه گروه نامبرده از تلویزیون ایران بودیم  و مطمئناً همه دوستانی که سِنّی از آنها گذشته است به  خاطر دارند که قضات محترم پس از ذکرِ اعمالِ ظالمانه متهمین ، از آنها می خواستند در مقابلِ اتهاماتِ وارده اگر دفاعی دارند انجام دهند.
تا آنجا که خاطرم هست همۀ آنها یک حرف را تکرار نموده و می گفتند ما در یک سیستم قرار داشتیم و از مافوقِ خود اطاعت می نمودیم و به صراحت می گفتند که: "ما مأمور بودیم و معذور." ولی قُضّاتِ محترم از قولِ امام خمینی اظهار می داشتند که : " مسلمانان هم مأمورند و هم مسئول." بنده در توضیح این مطلب لازم می دانم که در این مورد به قسمتی از توصیه های حضرتِ علی (ع) که در نامه مالک اَشتر آمده است اشاره نمایم. آنجا که به وضوح خطاب به مالکِ اشتر می فرمایند :
 " هرگز مگو كه من مأمورم و معذور ،هرگز مگو كه به من دستور داده اند و بايد كوركورانه اطاعت كنم . (و نيز ) هرگز طمع مدار كه ترا كوركورانه اطاعت كنند. " (5)
و در مقامي ديگر مي فرمايند:
 " هر آن امري كه از مافوق مي شنوي ، با امرِخداي بِسَنج ، چنانچه خداوند ترا از آن عمل نهي مي كند ،زنهار فرمانِ خالق را در راهِ هوسِ مخلوق ،قربان مكن." (6)
و در پایانِ نامۀ خویش نیز به علّتِ اهمیّتِ  موضوع ، مجددا مالک را مخاطب ساخته و می فرمایند : " اکنون نوبتِ توست که حکم ما را بدست گیری و با رعایتِ آیاتِ مقدّسِ قرآن ، به حلّ و عقدِ امورِ کشور مصر بپردازی . " (7)
آری این است معیارهای حقیقیِ تعالیمِ اسلام در ارتباط با قضاوت و داوری در حقِّ عامّۀ ناس که اگر چه همه مسئولین محترم با این کلمات عالیه که اساس جمیع ادیان است آشنایی کامل دارند، ولی به فرموده پیامبر اکرم (ص) در نهج الفصاحه  : " لا یُقبلُ ایمانٌ بلا عملِ " (9) یعنی ایمان بدون عمل پذیرفته نیست.
2.   همانطور که مستحضرید  در نامه اول به یکی از موارد نقضِ قانون ، یعنی هتکِ حرمت و توهین و تحقیرِ مان که از جانب بعضی مسئولین محترم اعمال شده و می شود، با آنجناب سخن گفته و تقاضای بررسی و رسیدگیِ عاجل نموده ام. زیرا در این مورد و نیز در ارتباط با دیگر اتهامات ناروایی که به همسرم ( و بعضی دیگر از بهاییان این سامان ) وارد نموده اند، در مراجع و مجامع قانونی استان مازندران بارها و بارها دادخواهی و تظلم نموده و تقاضای رسیدگی به این امور در یک  دادگاه علنی و صالح نموده ایم. ولکن نه تنها اقدامی در رفعِ این مظالم به عمل نیامده است بلکه همانطوری که قطعیاً استحضار دارید چندی قبل ( یعنی در تیرماه 1389 ) گروهی از اشخاصِ معلوم الحال ، با جسارتِ تمام کار را به جائی رساندند که بی مهابا اقدام به تخریب و سوزاندنِ پنجاه خانۀ مسکونیِ ما بهائیان در روستای ایوِل ( واقع در جنوبِ ساری ) نموده اند. ولی آنچه بیش از هر چیز مایۀ تأسف و تأثّرِ ما و نیز مسلمانانِ آگاه و مؤمن در این دیار شده است آنکه ، این افرادِ مُخَرِّب ، اعمال و رفتارِ غیرِ قانونی و شرارت بارِ خویش را که تا بی نهایت ، خلافِ کرامتِ انسانی و تعالیمِ اسلامی می باشد به اسلام و تعلیماتِ دینیِ خویش نسبت داده و چنین تصوّر می کنند که از طریقِ آزار و اذّیتِ بهائیان می توانند خیرِ دنیا و آخرت را نصیبِ خویش نمایند. زیرا به آنها چنین اِلقاء شده و می شود که بهائیان افرادی کافر ، بی دین ، ضالّه ، نجس و نیز جاسوسِ آمریکا و اسرائیل هستند. لهذا سرپرستان و محرّکینِ این گروهها با انتشارِ اینگونه اَکاذیب و افترائات از ابتدای ظهورِ این آئین تا کنون ، گاه با تحریکِ بعضی از مسلمینِ ناآگاه و ساده لوح و هم‌اکنون نیز با تجهیزِ گروهی از مأمورینِ اطلاعات (در بعضی از شهرهای ایران) به هر نوعِ ممکن به جانِ بهائیان افتاده و به آزارِ این شهروندان و هموطنانِ صدیق و امین و بی آزارِ خویش مبادرت می نمایند.
و آنچه که بر حیرت و تعجب هر انسان منصف و آگاه می‌افزاید این است که این‌همه ظلم و ستم در مملکتی اتّفاق می افتد که رئیسِ جمهور محترمِ آن از طریقِ یک تریبونِ آزادِ جهانی(سازمان ملل متحد ) به همۀ مردمِ دنیا اعلام می دارد که آزادی، در ایران در حدِّ مطلق است. آیا مردم جهان از این بیان رئیس محترم جمهور، اینطور استنباط نمی کنند که مقصود، آزادی همه ملت ایران در بیان عقایدشان می باشد؟ چگونه می توان این دعوی را تفسیر و درک نمود، در حالیکه از جمله اتهامات همسرم تعلیم فضائل اخلاقی به کودکان بهایی در کلاس های درس اخلاق بیان گردیده است؟ در چنین شرایطی چگونه می توان سخن از آزادی بیان به میان آورد؟
و نیز باید به این نکته مهم اشاره نمایم، بسیاری از اندیشمندان و طبقاتِ روشنفکرِ جامعۀ اسلامی و نیز شخصیتی همچون استادِ شهید ، " مرتضی مطهری "  که امام خمینی ایشان را اسلام شناسی کم نظیر معرفی فرموده اند در اکثرِ کتب و آثارش اعلام داشتند که مقصود از آزادی ، آزادیِ مخالفین است ، وگرنه شکّی نیست که آزاد بودنِ موافقین از بدیهیات بوده و نیازی به بیان و ادعا نداشته و ندارد! که انشاءالله در این باره در ارتباط با ردّ یکی از اتهاماتِ همسرم مبنی بر " تبلیغ علیه نظام " ، مفصّلاً گفتگو خواهم نمود تا معلوم شود که اسلام بر خلافِ نظرِ مخالفین و نیز بعضی مسلمینِ ناآگاه ، طرفدارِ آزادیِ بیان و دین و عقیده بوده و هرگز دستوری مبنی بر اذیّت و آزارِ غیرِ مسلمینی که به جنگ با مسلمین اقدام نکرده اند نداده است. چنانچه حضرت علی (ع) می فرمایند : " کسی که با شمشیر با تو مبارزه می کند با شمشیر مبارزه کن و کسیکه با منطق با تو مبارزه می کند با منطق مبارزه کن. "(10)
 حال از آنجا که سالهاست بعضی از مسئولینِ محترمِ قضائی و اطلاعاتی به جای منطق ، با شمشیرِ تهمت و افتراء در اکثرِ نقاطِ کشور ، به بهائیان حمله ور شده و همراه با بازداشتیها و زندانیهای بدونِ دلیل و نیز با تعطیلِ تشکیلاتِ بهائی ، در صددِ ضربه زدن به جامعۀ بهائیانِ ایران (از جهتِ فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی) می‌باشند. لهذا در این نامه نیز از شما به عنوانِ عالیترین مرجعِ قضائی، جهتِ رفعِ این مظالم ، تقاضای رسیدگی و بررسی مینمائیم . شکی نیست که در صورتِ عدمِ اخذِ نتیجه ، باقی را به خدا سپرده و یقین داریم که به فرموده حضرت علی علیه السلام : خداوند را گوشی شنواست که گفتار بندگان خویش ، همی شنود و به دادِ دادخواهان رسیدگی و توجه همی فرماید.
و چه خوش گفت خواجه شیراز :
 تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار          که رحم اگر نکند مدّعی ، خدا بکند

اگر چه ممکن است این سخنان برای آن گروه از مأمورین و مسئولین محترم که آزارِ بهائیان را حقّ شرعی و قانونیِ خویش می پندارند گران باشد ، ولی اینها حقایقِ مسلّمی است که دیر یا زود آشکار خواهد شد و هیچ فرد مؤمنِ حقیقی در آن شک وتردیدی نداشته و نخواهد داشت.
ادامه دارد.

شماره‌های 1 تا 8 و 10 نقل از کتاب سخنان علی (ع) از نهج البلاغه ، ترجمه جواد فاضل، چاپ بیستم.
شماره ی 9 نقل از کتاب نهج الفصاحه ، ترجمه ابوالقاسم پاینده

*************
ادامه مطلب

هرانا؛ نامه سرگشاده همسر مهندس طره تقی زاده به ریاست قوه قضائیه


 

فرشته ای در بند ( 22 ماه حبس برای مهندس طرّه تقی زاده )
خبرگزاری هرانا - همسر مهندس طره تقی زاده، شهروند بهایی در نامه ای سرگشاده به رئیس قوه قضائیه از ظلمهایی که بر خانواده اش رفته است خظاب به وی منتشر کرده است.
متن این نامه که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته است به شرح زیر است: نامه های سرگشاده  خطاب به ریاست محترم قوّه قضائیه ، آيت‌الله صادق آملی لاریجانی
احتراما به عرض می رساند که این جانب عنایت الله سنائی ،همسر زندانی (طرّه تقی زاده) ؛طبق اصل 34 قانـــــــون اساسی که " دادخواهی را حق مسلَم هر فرد ایــرانی" می داند ، پس از تظلم و دادخواهی در مراجع قضائی شهرستان ســــاری و عدم اخذ نتیجه از آن ، لازم می‌دانم موارد نقض قانون و عدم رعایت احکام اسلامی راکه سالهاست از جانب مامورین اطلاعات و بازجویان و نیز گاهأ بعضی از قـُضاتِ محترم بر بهائیانِ این سامان، اِعمال شده و می شود به عرض آن جناب و همه مسئولینِ حکومتی برسانم. به این امید که شاید شخصی از دیار مسلمانی ،عَلَم مسلمانی بلند نماید و درحق ما بهائیان،مسلمانی کند! شاید بگویید و بگویند که مسلمانی چیست و مسلمانان را درقبال غیر مسلمین وظیفه کدام است؟ بگذارید جواب این سوال را از مرجع معصوم مسلمین یعنی حضرت علی علیه السلام جویا شویم. آنجا که خطاب به محمد بن ابوبکر(حاکم مصر قبل از مالک اشتر) می فرماید : " الا اي محمد؛ ما پيروان صميم و ثابت قدم حضرت محمد بن عبد اللّه (ص) پيشواي محبوب اسلام و علمدار مساوات و آزادي بشريم . بنا بر اين سزاوار اينست که پيش از همه چيز اصول مقدّس مساوات را نصب العين قرار دهيم ." (1)
و نیز بهمین شخص تاکید می کنند که :
"ما مسلمانان ناگزيريم که بهر چه غير از آزادي و مساوات است پشت پا زنيم و همگان را با همه هم‌سر و هم‌وزن دانيم." (2)
البته مشهورتر از این بیان، نامه آن حضرت خطاب به مالک اَشتر است که در قسمتی از آن نامه می فرمایند :
الا اي فرمانفرما ، فرمانبرانِ تو از دو صِنف بيرون نيستند ؛ يا مسلمانانند كه با تو يك كيش و يك دين دارند و يا پيروِ مذاهبِ بيگانه كه با تو همنوع و هم جنسند . . . اي بشر ، آنها هم بشرند . . . پس بايد با آن ديده در آنان بنگري كه توقّع داري خداوند در تو بنگرد ." (3)
شکی نیست که این توصیه ها ،کل نشأت گرفته از احکام و فرامینی است که خداوند در قرآن کریم نسبت به غیر مسلمین حتّی کفار غیر حَربی نازل فرموده اند ؛ آنجا که می فرمایند :
" لَايَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ "
" باز نمى دارد شما را خدا از كافرانى كه با شما در كار دين  كارزار نكرده اند و شما را از سراهاى خود بيرون نكردند از آنكه نيكى كنيد به ايشان و در دادگرى درآئيد با ايشان زيرا خدا دادگران را دوست مى دارد "      سوره ممتحنه ، آیه 8
2،1و3- نقل از کتاب سخنان علی (ع)  ترجمه جواد فاضل چاپ بیستم
همانطور که مستحضرید آیه فوق در زمان نگارش و تدوین قانون اساسی ایران، مـَّدِ نظر نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی قرار گرفته و در ابتدای اصل 14 قانون اسلامی نیز درج گردیده است .
حال سؤال بنده از جناب رئیس محترم قوه قضائیه و دیگر مسئولین عالی مرتبه کشوری این است که آخِر چگونه در اسلام (طبق آنچه ذکرشد) حتی کافر و مشرکِ غیر حَربی نیز حق و حقوقی هم‌وزن آزادی و مساوات و ابراز نیکی وعدالت از جانب مسلمین را دارند اما بهائیان که به معنیِِ حقیقیِ، معترف به وحدانیتِ خداوند بوده و حقانیتِ اسلام را نیز پذیرفته اند و پایبند به همه اصول و تَعالیم اَخلاقی و روحانی و بطور کلی مشمول همه خصوصیات یک دینِ کامل می باشند باید این‌گونه ذلیل و خوار شمرده شوند و ضاله ونجس به مردم معرفی گردند ؟
پس از ذکر این مقدمه لازم می‌دانم که مطالب و اعتراضات و درخواست های خویش را به شرح ذیل بیان نمایم :
الف) اعتراض به نوع رفتار زننده و تحقیر آمیز مأمورین اطلاعات و گاهأ بعضی از قُضات محترم که متعاقبأ عرض خواد شد.
ب‌)  اعتراض به رأی ناعادلانه برای همسرم ( حکم 22 ماه حبس تعزیری )که موجب حیرت و تعجب همه آشنایان (چه بهائی و چه غیر بهائی ) شده است .
ج‌)  ذکر دلایل و مستندات قانونی وبیان احکام اسلامی ، جهت مردود شناختن اتهامات وارده برهمسرم که ریز و درشت آن که در متن دادنامه به شماره 8809971512501336 و به تاریخ 15/10/1388 درج گردیده است به شرح ذیل می باشد :
1. تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی به نفع گروهکهای ضد انقلاب
2. مدیریت و پشتیبانی از جریان تبلیغ بهائیت
3. توهین به مقام معظم رهبری
4. اخذ رهنمود از بیت العدل (واقع در اسرائیل )
5. مدیریت تشکیلات غیر قانونی و ضد انقلاب در فرآیند تبلیغ فردی
6. مربی درس اخلاق
7. عضویت در هیئت تربیت
8. عضویت در هیات علوم و فنون
9. عضویت در هیئت خادمین ســــاری
و باید اضافه نمایم مطالب تحریک آمیز دیگری نیز چاشنی دادنامهء مذکور شده است، که هر فرد آگاه و منصف با مطالعهء آن یقین می نماید، که نگارش این دادنامه- که ناله بیدادش به عِنان آسمان می رسد-  حاکی از بُغضِ شدید و دشمنیِ عمیق و بی دلیلِ کسانی می باشد، که دست اندر کار تهیه و تنظیم آن بوده اند. زیرا وقتی بازجویانِ محترم اطلاعات به صراحت به اکثر بهائیانِ بازداشت شده- البته پس از ایجاد فشارهای روحی و توهین و تحقیرِ فراوان- اظهار می دارند که " اگر دست ما بود، همه شما را نابود می نمودیم"، حال این افراد که با کوله باری از تعصب دینی به جان بهائیان می افتند، چگونه می توانند اطلاعاتی سالم و دور از اغراض شخصی به قاضی محترم دادگاه ارائه دهند؟ تازه وای بر آن روزی که قاضی محترم نیز به همین دردِ تعصب و بغضِ دینی گرفتار باشد، که در این صورت معلوم است چه بر سر آن بهائیِ مظلوم می آید و چه حکم سنگینی تخمین زده می شود .
حـــــــــــال مسائل خویش رادر چند قسمت به عرض می رسانم :
  • · دستگیری قبل از موعدِ مقرر
روز یکشنبه 12 دیماه 1389 پس از بازگشت همسرم از سفرِ یک هفته ای ، یکی از مسئولینِ ستادِ خبری به منزل ما تلفن نموده و خطاب به همسرم گفتند: " مامورین ما با حکم جلب، جهت دستگیری شما به منزلتان آمدند. شما کجا بودید؟"
همسرم در جواب گفتند:   " جلب برای چه؟ من که احضاریه ای دریافت نکردم."
مسئول اطلاعات اظهار داشتند:    " آیا امروز حاضری که خودت را به دایرۀ اجرای احکام معرفی کنی؟ "
همسرم گفتند:   "  من برای رسیدگی به امور شغلی ام نیازمند به دو یا سه هفته وقت می باشم."
ولی درنهایت با یک هفته آن موافقت گردید. البته مسئول ستاد خبری – به‌گفته همسرم - همان لحظه با تلفنِ دیگری  که صدایش شنیده می شد، به قاضی اجرای احکام زنگ زده و از ایشان خواستند که تا یک هفته دیگر به منزلمان جهت جلب همسرم نیایند. سپس مجدداً به همسرم اظهار داشتند، که هفته آینده یعنی روز یکشنبه  19/10/89  ساعت 8 صبح ( زمان اتمام مهلتِ داده شده) به شما تلفن خواهم کرد.
اگر چه مسئولین ستاد خبری در قلبِ حقایق و وارد آوردن اتهامات  ناروا از هیچ چیزفروگذار ننمودند (که در اینباره درنامه های بعدی سخن خواهم گفت)، اما اینکه دخالت های بعدیِ ایشان حتی تا مرحله اجرای احکام چه معنا و مفهومی دارد، قضاوتِ آن را به عهده آگاهان به امر قـضاء و نیز افراد منصف و بی طرف می گذارم؛ البته ما به هر تقدیر بابت این فرصتِ چند روزه که موجب گردید، همسرم به بسیاری از امور مربوط به شغلشان ( که اجرای ساختمان می باشد) رسیدگی نمایند، از مسئولِ مذکور تشکر می نماییم و امیدواریم که نیتشان از این عمل نیز خیر بوده باشد، نه ابراز چیز دیگری، زیرا به خاطر دارم اولین بار که مامورین اطلاعات به منزلمان آمدند و درحین تفتیشِ منزلمان به توهین و تحقیر ما نیز مبادرت می نمودند، خدمتشان عرض شد که اینکار شما تمامأ خلاف احکام اسلامی و مخالف قانون اساسی می باشد. زیرا قانون، حّقِ توهین به مُجرم را نیز نمی دهد تا چه رسد به متهمی که هنوز جُرمش در دادگاه ثابت نشده است  و طبق اصل 37 قانون اساسی بیگناه محسوب می شود (زیرا اصل بر برائت است) ولی در جواب ،یکی از مامورین اطلاعات به صراحتِ تمام اظهار داشتند: " ماخودمان قانون هستیم!"
تو خود حدیثِ مفصّل بخوان از این مُجمل
  • · حال به دنباله ماجرا توجه فرمایید :
روز شنبه 18/10/89 یعنی (یک روز قبل از مهلت داده شده )بنده به اتفاق همسرم به دادگاه انقلاب ســـــاری رفتیم، تا از قاضی ِ اجرای احکام جهت اتمام کارهای باقی مانده ، دو یا سه روز دیگر وقت بگیریم زیرا با تمام تلاشی که دراین مدتِ شش روز به‌خرج داده شد هنوز به بعضی از کارهای مردم رسیدگی نشد بالاخص که همسرم قرارداد جدیدی نیز با یکی از پیمانکاران امضاء نمودند که لازم بود جهت رسیدگی به وضعیت آن با مسئولین کانون مهندسی مشورت نموده و چاره‌جویی شود، اما زمانی که به این منظور به دادگاه انقلاب ساری ، نزد قاضیِ اجرای احکام رفتیم و همسرم تقاضای خویش را اظهار داشتند؛ مشارٌالیه نه‌تنها در نهایت بی احترامی تقاضایشان را رد نمودند، بلکه با عِلم به اینکه همسرم برای رفتن  به زندان هنوز یک روز مهلت داشته و این مهلت با تائید خودشان بود؛ پس از دقایقی چند، دستور می دهند که ایشان را مستقیماً روانه زندان نمایند.
البته چیزی که بیش از همه موجب تعجب و حیرت ما گردید ، نوع رفتار زننده و تحقیرآمیز قاضی مذکور نسبت به بنده و همسرم بود. آخر چگونه کسانی که بیش از هر فرد دیگری می‌بایست در اجرای قوانینی که به هر تقدیر نمایندگان مجلس شورای اسلامی تصویب نموده‌اند اینگونه بی توجه بوده و اصل 39 قانون اساسی ایران را زیر پا گذارند. و اما عجیبتر آنکه زمانی که  ما برای دادخواهی و تظّلم نزد برخی از مراجعِ بالاتر می‌رویم، نه ‌تنها به شکایات و خواسته های ما مبنی بر جلوگیری از توهین و تحقیر مامورین اطلاعات و نیز برخی از قـُضات،توجهی نمی کنند بلکه گاهاً برخی از آنان نیز به صراحت اظهار می دارند که ما تابع و مُقلـّـِد مراجعِ تقلیدمان هستیم و آنانند که شما را ضالّه ، بی دین و نجس می دانند .
جهت جلوگیری از تطویلِ کلام در نامه بعدی به پاسخ در پیرامون این موضوع مبادرت خواهم نمود.
ادامه دارد...
ادامه مطلب
 
ساخت سال 1388 روزنامه اینترنتی ای بهاء.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده